رنجرو همان پسرک سرخوش فیلمهای دههی 60 است که هنوز مانند کودکان آن دوران زندگی میکند، با کودکان همسن و سال خود بازی و رقابت دارد، اهل کار کردن در کنار خانواده است، در عین بازیگوشی مسئولیتپذیر است و... تا جایی که همین پسرک شیرینزبان و سادهی جنوبی حتی با شباهتهای ظاهری به رنجرو در چند فیلم موفق دههی 60 و اوایل 70 وجود دارد با همهی شیرینکاریهایی که رنجرو انجام میدهد.
فیلمساز دلبستگیهایش را به سینمای چند دهه پیش نمیتواند در پس موضوع جدید فیلم پنهان کند تا جایی که نوشابهی شیشهای تقریباً منسوخ شده که در اکثر فیلمهای دههی 60 دیده میشد، بارها در فیلم دیده میشود. از طرف دیگر وقتی زندگی رنجرو و ایرانیهای بندرنشین به تصویر کشیده میشود، ما با فضای اجتماعی و حتی معماری و ساختوسازی فراتر از دههی 60 روبهرو نیستیم و با یک زندگی جهانسومی طرفیم که در آن تنها دغدغهی رنجرو این است که گوسفندش سه ماه زودتر بزاید؛ یعنی با یک زندگی کاملاً روستایی و کشاورزی و ماقبل تمدن روبهرو هستیم.
در مقابل رنجرو، اولگ پسر روسی قرار دارد که در فضایی کاملاً مدرن زندگی میکند و پدرش مهندس صنعت هستهای است. تقابل این دو آدم و این دو زندگی نمای کاملی از تقابل سنت و مدرنیته است. اولین نشانههای این تقابل و آشنایی در انشای رنجرو نمایان میشود. او که تا دیروز دانشآموزی بازیگوش بود به یکباره ادای روشنفکری در میآورد و از داستایوفسکی و چخوف حرف میزند و درحالیکه اطلاعاتش دربارهی سعدی و خیام غلط است، دربارهی نویسندگان روسی هم فقط نامی بلد است ولاغیر، از همین لحظه او شالی به گردن انداخته و آن را به سبک روشنفکرنمایان گره میزند، در حقیقت او به روشنفکری مبدل گشته است که فقط ادای غربی شدن را در میآورد درحالیکه ریشه و اصل خودش را نیز درست نمیشناسد.
در این فیلم هم تمدن سنتی و هم تمدن مدرن هر دو یک نکتهی مشترک دارند، دوری از آسمان و ماورا. دو کودک که برخلاف اطرافیانشان به آدم فضایی و قدرت خارقالعادهی او –معجزه– ایمان دارند، روزها و شبها در کنار هم منتظر آدم فضایی مینشینند و سعی دارند با حفظ جان لاکپشت -بهعنوان طبیعتی که موهبتی آسمانی است– به فضاییها خوشخدمتی کنند و بدین وسیله رضایت آنان را جلب کنند؛ اما رنجرو وقتی میبیند دوست غربیاش بهواسطهی دوری مادرش دچار بحران عاطفی است، در پایان فیلم از آرزوی خود صرفنظر میکند و به دوستش پیام میفرستد که اگر آدم فضاییها آمدند فقط برای دوستش دعا میکند.
در تنهای تنهای تنها زندگی ایرانی بهعنوان زندگی سنتی محض و ماقبل تمدن در نظر گرفته شده است، تمدنی که تنها دستاوردش غذای خوشمزه است، درحالیکه دیگر نمیتوان ایران را ماقبل تمدن و جهانسومی نامید و این مایه از عقبماندگی را به ایران نسبت داد، تنها جلوهای که از زندگی ایرانی نشان داده میشود، ماهیگیری و دامداری است. رنجرو وقتی که در آرمانهایش شکست میخورد به کار صنعتی پست یعنی تعمیر موتورهای برق میپردازد و دوستش از دیدن او در این حرفه آنقدر ناراحت میشود که انگار به پستترین کارها تن داده است.
جایی که فیلم وارد مبحث انرژی هستهای و مذاکرات هستهای میشود، پرداختن به نظم نوین جهانی شروع میشود. مذاکرات هستهای که نمونهای از دخالت صاحبان نظم جهانی و حکام آژانس بینالمللی در سایر کشورهاست، در دوستیها و روابط خصوصی آدمها نیز وارد شده و آن را تحت تأثیر قرار میدهد. دو کودک ایرانی و روسی با هم دوست هستند، کودک ایرانی با دوستش قهر میکند، چون روسیه سر حرفش نمیماند و طبق قراردادش نیروگاه را تکمیل نمیکند. پسر روس به پدرش شکایت میکند که شما چرا سر حرفتان نمیمانید، پدرش قضیهی فشار آژانس بینالمللی را میگوید و او گریان پیش دوستش میآید و روزنامهای را به او نشان دهد، رنجرو، کودک ایرانی متوجه میشود که روسها تحت تأثیر فشار نهادهای بینالمللی مجبور به این رفتارها هستند. البته این توجیهای است که فیلم آن را قبول میکند، ولی رفتار روسها در سالهای گذشته برای ایران قابل قبول نبوده و روسیه بهعنوان یک کشور قدرتمند و دارای حق وتو میتوانست به تعهداتش بدون توجه به فشارها عمل کند.
از اینجای فیلم تمام زندگی جامعهی کوچکی که میبینیم تحت تأثیر گفتوگوهای ایران و 1+5 است، هروقت مذاکرات خوب پیش میرود اینها با هم دوست میشوند و هر وقت مذاکرات با شکست مواجه میشود اینها هم قهر میکنند. جامعهی ایرانی را که در این فیلم در قالب مردم ساکن بندر میبینیم، تحت تأثیر شدید این مذاکرات است، در قهوهخانه، در خانهها و همه جا مردم هر لحظه در حال شنیدن اخبار مذاکرات هستند و از شنیدن شکست و بینتیجه بودن آن ناراحت شده و میترسند. در اینجا تأثیر نظم نوین جهانی و دیپلماسی بینالمللی بر زندگی جوامع و مردم کشورهای مختلف به نقد کشیده میشود. سیاستمداران و سران کشورها بدون توجه به نسبتهای عاطفی و انسانی اختلافات سیاسی را رقم میزنند و در نهایت رنجرو میخواهد به سازمان ملل برود و به سران کشورها عواطف و احساسات را یادآوری کند و مطمئن است که اگر متوجه این عواطف بشوند دیگر به داخل سازمان ملل برنمیگردند و سیگاری روشن میکنند و قدم زنان از سازمان ملل دور میشوند.
جایی که رنجرو از معلم خودش سؤالهایی سیاسی میپرسد، به طور مثال از او میپرسد «حق وتو یعنی چه؟» حیرت و تمسخر معصومانهی او را در مقابل مسائل نظم نوین جهانی میبینیم، پرسش از حق وتو در تمام جهان یک قلمرو ممنوعه است و هیچکسی در عرصهی سیاسی این سؤال را به ذهنش خطور نمیدهد؛ اما کودک روستایی وقتی با خودش محاکات میکند، میبیند که حق وتو و سایر قوانین نظم نوین جهانی بر زندگی او تأثیر دارد؛ لذا بیمحابا آنها را مورد سؤال قرار میدهد. او با این سؤالها اعتراض خودش را به نظام حاکم بر جهان اعلام میکند و معلمش در جواب این سؤالها به او نگاه میکند و جوابی نمیدهد؛ زیرا نه تنها معلم رنجرو بلکه هیچکس دیگری دربارهی علت تدوین قوانین و بنیانهای نظم نوین جهانی هیچ جواب منطقیای ندارد.
اما این سؤال مطرح هست که اگر قطعنامههای آژانس علیه ایران و فشارهای بینالمللی اینقدر در جامعهی ایرانی و بر زندگی مردم ایران تأثیر دارد، چرا در این 10 سال جامعهی ایرانی با بحران بزرگی مواجه نشده؟ آیا واقعاً نظم نوین جهانی اینقدر در زندگی اجتماعی تأثیر دارد؟ آیا خود کارگردان سعی دارد این نظم ساختگی را قبول کند یا آن را نفی کند؟ از یک طرف رنجرو با سؤالهایش و رفتارش این نظم را به نقد کشیده و به سخره میگیرد و از طرف دیگر فیلم مبانی این نظم را قبول کرده است. اینکه مردم ایران اینقدر وابسته به نتایج مذاکرهی هستهای هستند؛ یعنی این نظم حقیقی و تأثیرگذار است و مورد اقبال همه است؟ از طرف دیگر مسئلهی حقوق بشر که خود از مسائل مهم نظم نوین جهانی است در این فیلم پذیرفته شده است. لاکپشت و رسیدگی به آن که نماد حقوق حیوانات است، به تصویر کشیدن کودکان کار و شعارهایی که در مونولوگ پایانی فیلم هست، همه شعارهای حقوق بشری است و این نوع پرسش و انتقاد از نظم نوین جهانی نیز زاییدهی همان نظام است، درحالیکه جمهوری اسلامی با این مبنا به مسائل جهانی نگاه نمیکند و از این جهت نمیشود فیلم را منطبق بر سیاستهای جمهوری اسلامی دانست و چندان نسبتی هم با اندیشهی انقلاب اسلامی و مقاومت برخاسته از آن ندارد.
فیلم «تنهای تنهای تنها» اشارات مهم و قابل توجهی دارد، به طور مثال حواسپرتی مادر «اولگ» که از عوارض مدرنیته است و میتواند بهعنوان یک بیماری روانی مدرن مطرح شود و نماد حواسپرتی و فراموشکاری دنیای غرب باشد و اینکه غرب در فراق مادر و حقیقت از دسترفتهاش میسوزد، تنهایی زن روسی که نقش مترجم را بازی میکند و از دل تمدن غرب به یک منطقهی دورافتاده مهاجرت کرده است و ...
دایی رنجرو برخلاف اکثریت جامعه آرزوی شکست مذاکرات و خروج مهندسان روس از ایران را دارد؛ زیرا منافع شخصیاش در این است که روسها نیروگاه را ترک کنند و نیروگاه به یک ساختمان متروکه تبدیل شود تا او بهعنوان نگهبان آنجا سر کار خود بازگردد. او میتواند سمبل برخی جریانهای خاص باشد که خلاف منافع ملی فعالیت میکنند، او حتی به احتمال حملهی دشمن پس از خروج روسها هم کاری ندارد و پس از اینکه این اتفاق رخ میدهد او خوشحال است و پایکوبی میکند.
فیلم اشارات مهمی از لحاظ سیاسی و اجتماعی دارد؛ اما کودکانگی خودش را حفظ کرده است. محور فیلم که دوستی بین دو کودک و به خطر افتادن این دوستی است، حفظ شده است و تحت تأثیر رویکردها و شعارهای سیاسی فیلم قرار نمیگیرد. فیلم علیرغم اینکه بازیگران حرفهای و بهاصطلاح ستاره ندارد؛ اما جذابیت خودش را برای مخاطب کودک نمایان میکند. بازیها روان و ساده است و برخلاف فیلمهای جشنوارهای، پلانهای کشداری که بیننده بهخصوص بینندهی کودک و نوجوان را آزار میدهد، در فیلم دیده نمیشود. کارگردان موضوعات پیچیده و درهمتنیده و غامض برای کودک را با گویش شیرین و ادبیات ساده و آسان رنجرو به سادگی بیان میکند و منظورش را به سادگی به همه میفهماند. شروع فیلم با قصهی تخیلی و کودکانهی سفینهی فضایی که معمولاً برای کودکان جذاب است از نقاط قوت فیلم است، بهخصوص که صحنهی مربوط به آدم فضایی از استانداردهای حداقلی جلوههای ویژه برخوردار است.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.